سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خرقه آفلاین

علی جان
بابای ما
کوچکتر که بودم، مظلومیتت را می دانستم وماجرای آن روز بنی ساعده را؛
ولی روزی مظلومیتت را چشیدم که با بغض مدینه بغض کردم ،
 آنجا تو همه جا بودی ولی اثری از تو نبود؛ قدم به قدم تو بودی، درکنار منبر رسول در خانه دخترش زهرا -سلام الله علیها-
در محله بنی هاشم در مسجد قبا در مسجد مباهله در سرزمین احد و هر جا که نفس میکشیدم؛
همه جا بودی ولی اثری از تو نبود.

یادش به خیر، همیشه برای ورود به مسجد النبی از باب علی وارد میشدم یادم هست که یک بار تمام صحن مسجد را دور زدم
تا نه از باب ابوبکر صدیق، نه از باب عمر فاروق ونه از هیچ باب دیگری، که فقط از باب علی خود را در آغوش رسول جا دهم.

سنگینی غربت بابا از همان روز ها در قلبم خانه کرده است.
تا اینکه بعد از مدتها فهمیدم 

همه این سنگینی نه فقط به خاطر غصب خلافت تو بوده ، که هنوز دو قرن از سقیفه بنی ساعده و غصب خلافت نگذشته بود
اینبار سقیفه بنی عباس به راه افتاد.
 پس ازبا زور، بر تن کردن جامه خلافت برخویشتن، با بر تن کردن خرقه ای سعی در غصب ولایت را نمودند؛
ولی تراشی کردند؛ امثال حسن بصری، ابو هاشم صوفی، سفیان ثوری  و خیلی های دیگر
 که دشمنان ولایت تو بودند سعی کردند تا ولایت را نیز از شما خاندان بیرون بیاورند؛
و بی شرمانه تر این که با نام تو آغاز کردند شجره خبیثه شان را ، با قداست تو! با  ولایت تو!

این روز ها دیگر بغضم شکسته است ، می گریم تا سبک شوم تا آرام شوم تا  تو بیایی؛
مهدی جان اگر چه غاصبان خلافت شما رفته اند. ولی غاصبان ولایت ، این صوفیان از خدا بی خبر هنوز مدعیانند.


 


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/10ساعت 7:43 صبح توسط شمس نظرات ( ) |


Design By : Pichak